هر زمانی مشغول به کاری باشیم تمرکزمون رو روی همون کار بزاریم.
مثلا من الان دارم تو وبم واسه خودم می نویسم ولی پی ام های دوستام کم و بیش میان بالای اسکرین،اینکه بخوام جواب اونا رو بدم باعث میشه از نوشتنم لذت نبرم!
یا دارم تی وی میبینم تو اینستا چرخ بزنم،باعث میشه نه از تی وی لذت ببرم،نه از اینستا!!!
همین همه کار کردن در آن واحد و هیچ لذتی نبردن در عینِ همون واحد زمان باعث میشه آشفته و سرخورده بشم!
دختره داییِ چارمم بیمارستان بستری شده.آنفولانزا گرفته!
همون دختر دایی تفالههِ که یه مدت ازش بدم میومد.البته هنوزم تفاله هست ولی من دیگه ازش بدم نمیاد.دختر خوبیه
بچه پاهاش حس نداشته با ویلچر بردنش
مامانم چقد گریه کرد واسش
عمیقا ناراحت شدم،همسن خودمه تقریبا و یه کوه خاطره داریم که بیان جلوی چشمم
=(
دیشب خیلی چشمام درد میکرد و خیلی دلم میخواست ادامه ی کتابو بخونم ولی نورِ هالوژنای بالای تختم، واقعا چشمامو میسوزوند.رفتم تو آینه نگاه کردم چشام قرمز شده بود.
نقاب آفتابگیر زدم و معجزهههههه شد ♡_♡ با اینکه خیلی اسکولی بود ولی مشکلم حل شد و تا بوق سگ داشتم راحت کتاب میخوندم
=)))
درباره این سایت